سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
متفاوت ترین وبلاگ پارسی بلاگ
خوبم شما چی ! این وبلاگ جای کسایی که حداقل خدا رو برا خداییش قبول دارن
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 66
بازدید دیروز : 415
کل بازدید : 478461
کل یادداشتها ها : 932
خبر مایه


به نام خدا

 

از سیاست دور شیم بریم تو فاز ماچو موچ

این عکس و مطلب هدیه به یکی که خودش میدونه... تو نیستی بیخود نخند با اون دندونای زردت  وقت کردی برو حجامت!!!

البته این عکس برا ... نه تو  اوه آماره نظر سنجی و بازدید رو ببین برو فضا نوردی...

 

 

روز اول آشنائی
--------------------

پسر : سلام
دختر : سلام

پسر : چه طوری ؟
دختر : بد نیستم مرسی

هفته اول آشنائی
--------------------

پسر : سلام
دختر : علیک سلام

پسر : چه طوری ؟
دختر : بد نیستم، مرسی تو چه طوری ؟

هفته دوم
--------------------

پسر : سلام
دختر : علیک سلام، چه طوری ؟

پسر : قربانت، بد نیستم، تو چه طوری ؟
دختر : مرسی، خوبم

هفته سوم
--------------------

دختر : سلام
پسر : سلام، چه طوری ؟ خوبی ؟

دختر : مرسی، خوبم،‌ خیلی خوبم...، و یه نگاه معنی دار به پسر...

هفته چهارم
--------------------

دختر : سلام عزیزم، چه طوری، خوبی ؟
پسر : سلام عزیز دلم، مرسی، بد نیستم، تو چه طوری ؟

دختر : مرسی، میدونی ؟...، میخوام یه چیزی بهت بگم، نمی دونم الآن بگم یا بعد...؟
پسر : بگو عزیز

دختر : نه...، حالا زوده، باشه بعد...

هفته پنجم
--------------------

دختر : سلام عزیزم، چیزی که دفعه پیش میخواستم بهت بگم این بود که دوستت دارم...، عاشقتم...، زندگی بدون تو برای من هیچ معنی نداره............
تمام آینده خودمو با تو میبینم.......................، اگر تو نباشی زندگی برای من هیچه....................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

و کلی دیگه از این حرفهای پوچ و صد من یه غاز...!! و پسر باور میکنه..........!!!!!

هفته ششم
--------------------

پسر : امروز یه دختری تو خیابون اُمد ازم آدرس پرسید...   منم...
دختر : دیگه چی...؟ دلمو شکستی...!!!...، تو که میدونی من چه قدر رو تو حساسم........!!!!!...، چرا اینکارو کردی...؟

پسر : من که کاری نکردم، فقط جواب سؤالشو دادم...
دختر : قول بده دیگه با هیچ دختری حرف نزنی...

پسر : باشه عزیزم، قول میدم

.....

.....

روابط سالم و صمیمی و رمانتیک و بدون رابطه جنسی ادامه دارد.....................

.....

.....

ماه هجدهم
--------------------

دختر : برام خواستگار اُمده !!
پسر : غلط کرده !!

دختر : چرا ؟ خوب طوری که نیست، اونم بالاخره آدمه....!!!!
پسر : تو چه جوابی بهش دادی...؟

دختر : هنوز هیچی........

پسر : ما که کلی قرار مدار با هم داشتیم، حالا میخوای اونو بذاریش جای من...؟
دختر : یه چیزی رو میدونی ؟ اون هیچوقت نمیتونه جای تورو بگیره......!!!

پسر : من چیکار کنم...؟

دختر : نمیدونم، فقط به من دیگه فکر نکن، من اگه بدونم تو به من فکر میکنی، یه آب خوش از گلوم پائین نمیره...!!!!!!...، ببین برو زودتر زن بگیر...
پسر : حسودیت نمیشه...؟

دختر : نمیدونم چرا دیگه از اینکه تورو با دختر دیگه ای ببینم حسودیم نمیشه...!!!
پسر (در فکر و خیالش) : من میدونم چرا...!!
.
.
.
.
بعدش مدتی پسر از خاطرات خوش گذشته میگه و دختر هم برای خالی نبودن عریضه سنت آبغوره گیری رو اجرا میکنه......
.
.
دوران خوشی دختر و تحول پسر شروع میشه...!!!!!
.
.
.
دید پسر نسبت به دخترا عوض میشه، قلبش نسبت به واژه هائی از قبیل دوستت دارم،‌ عاشقتم، زندگی بدون تو برام هیچه.........
و بقیه واژه های زیبا ولی پوچ مقاوم میشه.......
.
سبک زندگیش عوض میشه و کلی تحولات دیگه......

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حالا بعد از گذشت چند وقت از ماجرا یه مورد مشابه برای پسر پیش می یاد....:

روز اول آشنائی
--------------------

پسر : سلام
دختر : سلام

پسر : میای خونمون
دختر : نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه...!!!

پسر : مگه به من اعتماد نداری...؟
دختر : چرا...، ولی خوووووووووب
.
.
در اینجا پسر مراسمی موسوم به مخ زنیرو انجام میده و البته موفق هم میشه...
(علت موفقیتش بلد بودن انبوهی حرفهای پوچ و صد من یه غازه که به تازگی از دختر قبلی یاد گرفته و میدونه که برای مخ زنی کاربرد بسیار مؤثری دارد...!!!)
.
.
.
پسر : تو که میدونی من چه قدر دوست دارم....!!
دختر : آره.............. ولی................ آخه.....................

پسر : من قول میدم بیام خواستگاریت و بگیرمت...
دختر : جدی میگی...؟  (و قند توی دلش آب میشه)

پسر : آره عزیزم، زندگی بدون تو برای من معنی نداره......!!!!!
دختر : جدی.... (ایندفعه با یه نگاه عاشقانه به پسر)

پسر : آره قربونت برم.... (با یه نگاه عاقل اندر سفیه به دختر)
.
.
.
یواش یواش دل دختر نرم میشه و بالاخره رضایت میده......................
.
پسر : پس بریم...
.
.
.
.
عصر همان روز
--------------------

زییییییییییییییینگ.......   زیییییییییییینگ.......

پسر که بعد از رفتن دختر به خواب عمیقی فرو رفته بود................!!!!
در حالیکه خسته هم هست با زحمت و غرغر گوشی تلفنو بر میداره.............!!!!

پسر : بله بفرمائید
دختر : سلام عزیزم، قربونت برم، خستت کردم....؟؟؟

پسر : سلام، نه عزیزم، کاری داشتی، تو که همین یک ساعت پیش از اینجا رفتی...........
دختر : میخوام دوباره ببینمت، دلم برات تنگ شده، فردا دوباره بیام خونتون..............................................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پسر : {در حالیکه موفقیت بزرگی کسب کرده}   چرا که نه...................


+ سلام


+ چه باحال هر وقت من هستم هیشکی نیست


+ چه خبرا؟


+ جاتون خالی تو کتابخانه داریم میدرسیم


+ دیروز یکی زنگ زده میگه شمارت با اسمت تو لیست شیطان پرستاست مگه میشه؟


+ بی بی سی به سیم آخر زد! تلویزیون دولتی انگلیس، برای تاثیرگذاری بر راهپیمایی 22 بهمن، پخش 24 ساعته برنامه های خود را آغاز کرده است.




+ فراخوان کروبی 10 صبح فلکه دوم صادقیه




+ چقدر لاشی ها زیاد شدن امروز میخواستم حاله یکیشونو بگیرم دسبند سبز میبندند میرن مکان


+ همت و موج اندیشه و فرهنگ آشتی رفع امتیاز شد


+ نظرتون راجع به برنامه رو به فردا چیه؟






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ